خواننده می تواند خسته گردد؛ اما من آن طور که دلم می خواهد، می نویسم

به گزارش وبلاگ اشاره به نقل از گاردین - ثبت لیست، کوتاه ترین داستان در میان داستان های بسیار کوتاهی که لیدیا دیویس، نویسنده امریکایی بیشتر با آن شناخته می گردد، تنها در چهار کلمه خلاصه می گردد: من یک مسیحی نیستم. وقتی دیویس جایزه من بوکر بین المللی را در سال 2013 برد، الی اسمیت او را نویسنده ای جسور، به طور مهیجی باهوش و اغلب فوق العاده خنده دار توصیف کرد که معنای واقعی کلماتی مثل اقتصاد، دقت و اصالت را به ما یادآوری می نماید.

خواننده می تواند خسته گردد؛ اما من آن طور که دلم می خواهد، می نویسم

دیویس 74 ساله علاوه بر هشت مجموعه داستان و یک رمان، بیش از ده ها اثر ترجمه شده منتشر نموده که از مهم ترین آنها می توان به مادام بوآوری و جلد اول در جست وجوی زمان از دست رفته مارسل پروست اشاره نمود. او اخیرا قطار شب مجموعه ای از داستان های بسیار کوتاه ال اسنایدر، نویسنده هلندی را نیز منتشر نموده است. این ها و دیگر پروژه های ترجمه، ازجمله مدرن سازی کتاب کودک کلاسیک باب، پسر نبرد: آخرین سگ خاکستری کنمویر در سال 2014 ازجمله موضوعات آخرین کتاب او، مقالات دو است که دنباله ای بر مقالات یک محسوب می گردد که دو سال پیش منتشر شده است.

در آخرین کتابتان درباره این موضوع صحبت می کنید که زمان هایی که در نوشته های خودتان گیر می کردید، ترجمه چقدر برایتان مفید بوده است.

در ترجمه متن از قبل وجود دارد. می توانید تمام انرژی تان را به آن معطوف کنید و وقتی قادر به انجام کارهای خودتان نیستید، خلق چیزی که ممکن است حتا از آنچه خودتان نوشته اید بهتر باشد، بسیار رهایی بخش است.

بعلاوه می گویید که ترجمه همواره مملو از افکار بعدی است -به عنوان مثال به تجدید نظر در متن پروست پس از انتشار اشاره می کنید. به نظر می رسد مساله چه وقت و چطور توقف کردن در کارتان مهم است، که اغلب انرژی را از ادامه یافتن یک خط تحقیق فراتر از محدودیت های مورد انتظار می گیرد...

بله، به نظرم کمی متناقض است که وقتی یک داستان کوتاه می نویسم می دانم چه زمانی باید کار را متوقف کنم، اما در خصوص چیزی مثل تحقیق درباره خانواده آلفرد اولیوانت و سگ های گله، گله داری و سیستم های مختلف شمارش گوسفند با مسائل بیشتری روبرو می شوم... به یک باره همه چیز جالب می گردد. فکر می کنم می توانم همین طور ادامه بدهم، تا زمانی که تمام جهان را در بر بگیرد.

در برخی از مراحل کار نسخه خودم از باب، پسر نبرد را مجسم می کردم که بی نهایت بزرگ بود و توضیحاتی بی نهایت طولانی داشت. مقاله موجود در کتاب تنها فهرستی از همه چیزهایی است که شاید پوشش داده باشم. مجبور بودم متوقفش کنم. مقاله دیگری که شاید طاقت را طاق می نماید، درباره یادگیری زبان نروژی است. از آنجایی که خودم داشتم این زبان را کشف می کردم، تمام جزئیات مجذوبم می کرد و می خواستم همه را بگنجانم. خواننده می تواند خسته گردد و بگوید کافی است، اشکالی هم ندارد؛ من آن طور که دلم می خواهد، می نویسم.

در داستان هایتان و بعلاوه در این مقالات، امتناع از اینکه اجازه دهید چیزی از قلم بیفتد می تواند بسیار جالب باشد...

این حقیقت دارد که حتا داستان های خیلی کوتاه هم می توانند جامع باشند. شاید فقط یک پاراگراف باشد، اما حق مطلب تمام احتمالات را تا حد پوچی ادا می نماید. خیلی ها هستند که این میل جامع را ندارند، یک اظهار نظر می نمایند و تمام. اما من اغلب شخصیت فردی را فرض می کنم که می خواهد تمام زوایا و هر آنچه هست را کشف کند. خودم این طور نیستم، هیچ وقت یک دوست را با استدلال های طولانی خسته نمی کنم، اما این هم فکر خودم است.

سوالات گرامری (از مجموعه انواع اختلال که سال 2007 فینالیست جایزه کتاب ملی شد) صمیمانه و جدی بود، حتا با آنکه در عین حال می توانست پوچ باشد، چون کاوش صادقانه خودم درباره این موضوع است که وقتی کسی دیگر نیست درباره اش چطور صحبت می کنیم. (این داستان دو و نیم صفحه ای درباره زمان این طور آغاز می گردد: حالا، در طول مدتی که او دارد می میرد، آیا می توانم بگویم این جایی است که او زندگی می نماید؟) وقتی آن را می نوشتم تجربه زیادی از مرگ آدم های خیلی نزدیک زندگی ام نداشتم -هنوز هم ندارم- بنابراین حقیقتا کاوشی پیرامون مسئله ای بود که همه با آن دست و پنجه نرم می کنیم، اینکه چطور در خصوص کسی که دیگر نیست صحبت می کنیم، کسی که آن چنان حضور پررنگی داشت و حالا نیست.

در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟

انبوهی از داستان دارم که آماده مرتب شدن برای یک کتاب دیگرند و حالا که زمستان در راه است و زمین از همین حالا یخ زده، در حال کار روی آن هستم. آخرین درختچه سال جاری را هم کاشته ام. در طول فصل رشد که از ماه مارس یا آوریل آغاز می گردد، توجهم را به نوعی از نوشتن برداشته و به زمین و باغمان معطوف نموده بودم، که تا حدودی دلیلش را می توان واکنش به بحران واقعی تغییرات اقلیمی که با آن روبرویم دانست. فکر می کنم با توجه به شرایط موجود همه ما باید اولویت بیشتری نسبت به این موضوع قائل شویم.

اخیرا چه کتاب هایی خوانده اید؟

مجذوب گِل تا خاک گِیب براون شده ام که درباره کشاورزی خلاق و چگونگی ساخت خاک سالم است. شاید چیزی که انتظارش را داشتید نباشد، اما یکی از بزرگ ترین مشغله های فعلی من ایجاد محیطی سالم در قطعه زمین کوچکی است که 15 سال اخیر در آن بوده ایم. پنج هکتار است، زیاد نیست. چند سال پیش آغاز به یادگیری درباره کشت پایا کردم، یک باغ میوه درست کردیم و از همان جا ادامه دادیم. سال گذشته بازگشت طبیعت به یک مزرعه انگلیسی ایزابلا تری را می خواندم، که به همه این ها یاری کرد. و داگلاس تالامی که درباره ساخت یک مکان حامی محیط زیست در حیاطتان می نویسد. باور او، که من هم با آن موافقم، این است که ما باید از زمین های کوچک خودمان آغاز کنیم؛ نمی توانیم منتظر دولت ها بمانیم.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "خواننده می تواند خسته گردد؛ اما من آن طور که دلم می خواهد، می نویسم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "خواننده می تواند خسته گردد؛ اما من آن طور که دلم می خواهد، می نویسم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید